پیشرفت های کسرا بعد از 4 ماهگی
الان پسرم 4/5 ماهشه.و روز به روز شیطون تر میشه.الان میتونه غلت بزنه.با اسباب بازی هاش بازی کنه .تو دستش بگیره و تو دهنش کنه.خندههای بلند بلند بکنه.صورت بابایی رو ناخون بکشه...و خیلی کارهای دیگه ...
نویسنده :
mamany
19:42
عکس های سفر هفت سین با پسمل کوچولو
صبح روز سه شنبه.1/1/1391 ساعت 8/45 دقیقه ...
نویسنده :
mamany
19:12
عید امسال
زمستون داره تموم میشه و دوباره یک بهار خوشگل شروع .امسال زیباترین عید واسه منو بابایی چون یک فرشته کوچولو کنارمونه .عزیزم خیلی خوش مزه شدی با هر حرکت جدیدی که انجام میدی کلی ذوق میزنیم چند روزی هست که خیلی پسر ارومی شدی و مامانی رو خیلی ازت راضییه.عید داره از راه میرسه و همه نی نی ها باید لباس نو بپوشن .با این که هنوز لباسات نو بودن بابایی دوست داشت واسه عیدت دوباره لباس بخره اخه پسرم شلوار لی نداشت واسه سیسمونیت خیلی لباس نخریدم چون که زودی بزرگ میشی و لباس ها واست کوچیک.امروز با بابا جون رفتیم یک شلوار پیش بندی خوشگل واست خریدیم که وقتی میپوشی مثل یک تیکه ماه میشی.عید که شد پوشیدی عکس تو میذارم تا همه پسر خوشگل منو ببینن ...
نویسنده :
mamany
18:43
بدون عنوان
شیطونی های اقا کسرا
ببخشید دوستان که خیلی وقته نیومدم.اخه پسملی خیلی شیطونی میکنه.اصلا وقت نمیکنم .الانم که اومدم به فکرم رسید کالسکه شو بیارم برای اولین بار بزارمش توش که ببینم چه عکس العملی نشون میده .که خوشبختانه ساکت و داره بازی میکنه.در اینده عکس میذارم. دیگه جونم براتون بگه که این اقا پسر مون هر چی جون داشتم ازم گرفته خیلی خستم همش دوست داره راه ببریش خیلی فسقلی ...... خوب باید برم داره نق میزنه مثل اینکه خوابش میاد &nbs...
نویسنده :
mamany
21:50
حالت خواب اقا کسرا
مدل بافتنی
بدون عنوان
سلام به همه.امروز اومدم از شیطونی های گل پسرم بنویسم.الان دو ماه ٢٢ روز از تولدش میگذره و هر روز شیرین تر از دیروزش میشه .الهی فداش بشم انقدر خوشمزه بازی در میاره از خودش.دیشب بعد از مدتی که تو تختش نزاشته بودمش تصمیم گرفتم بذارم تو تختش بخوابه.همین که داشتم حاظرش میکردم باهاش حرف میزدم و میگفتم که امشب تنهایی تو تختت بخواب باشه پسرم اونم با چشماش پلک میزد و میگفت باشه.از تعجب دهنمون باز مونده بود .یعنی همینقدر متوجه میشن .بعضی وقت ها از این کاراش میترسم اخه انگار که خیلی میفهمه.یا اینکه وقتی بقل باباشه تا منو میبینه گریه الکی میکنه تا بقلش کنم.وقتی هم دعواش میکنم میفهمه و گریه رو شروع میکنه الهی قربونه لبای اویزونت برم که شبیه خشایار ...
نویسنده :
mamany
18:16