خیلی دوست دارم
پسرم خیلی خیلی دوست دارم.میدونی مامانی وقتی تو دلم بودی خیلی حرف واسه نوشتن داشتم اما حالا که اومدی هیچ چیزی برای نوشتن ندارم.کلی فکر کردم تا اینکه به ذهنم رسید این شیطونی های که میکنی رو بنویسم.پسر عزیزم بعضی وقت ها خیلی اذییتم میکنی مثلا شب ها بعد از کلی که بهت شیر میدم ساعت 2 شب خوابت میبره میدونی پسرم شما خیلی شکمو تشریف دارین راس 2 ساعت بیدار میشی حتی بعضی وقت ها زودتر.ساعت 4 شب دوباره بیدار میشی شیر میخوری باز دوباره 6 همین طور ادامه میدی تا شب انقدر میخوری که همه رو پس میدی چند روز پیش انقدر پس میاوردی که بردیمت پش دکتر انقدر جالب بود واسم پسرم اخه مامانی اولین بار بود میرفت پیش دکتر اطفال.کلی معاینه کرد همه جای پسملمو.1200 گرم پسملم اضافه کرده بود.اقا دکتره گفت مشکلی نداره همه چی خدا رو شکر خوب بود.فقط گفت بهش تند تند شیر ندین تا پس نیاره .ولی مامانی نمیتونه ببینه پسملش دهانشو مثل جوجه باز میکنه و بهش شیر نده حالا اقا دکتره یک چیزی گفت مگه نه مامانی