پسرم یک ماه شد
پسر ناز مامان امروز شد یک ماهه.مامانی و بابایی یک ماه با پسملشون روزهای سخت اما شیرینی رو پشت سر گذاشتن .پسرم خیلیییییییییییییییییییی دوست دارم.وقتی صدای گریه هاتو میشنوم و نمیدونم چه دردی داری دلم برات کباب میشه.خدا کنه این دل درد ها زودی تموم بشه تا منم خیالم راحت بشه.الان سرتو گذاشتی رو شونم و لالایی کردی خیلی شیطون شدی دیگه دوست نداری تو تختت بخوابی تا میذارمت شروع به غر زدن میکنی.راستی دیروز خاله زهرا از تهران اومدن دیدن شما گل پسر .وای خدای من مهدی و میلاد انقدر شیطونی کردن که خدا میدونه.من و بابایی هی به این دو تا نگاه میکردیم هی میگفتیم کسرا نباید اینطوری بشه .میلاد الان هشت ماهشه انقدر پسر بچه نه نه ای که خدا میدونه یک ثانیه از مامانش جدا نمیشد طفلک خواهرم داره پیر میشه از دست این دو تا وروجک.منم واسه اینکه شما به من خیلی وابسته نشی تصمیم گرفتم وقتی میریم مهمونی اجازه بدم بقلت کنن تا اینکه با بقیه هم اشنا بشی و پیله ی من نباشی اخه پسر نازم کاره زشتییه .خودت اذیتت میشی مامانی